غزل شمارهٔ ۱۲۸ ما را سفری فتاد بیما
ما را سفری فتاد بیما آن جا دل ما گشاد بیما آن مه که ز ما نهان همیشد رخ بر رخ ما نهاد بیما چون در غم دوست جان بدادیم ما را غم او بزاد بیما ماییم همیشه مست...
غزل شمارهٔ ۱۲۷ کو مطرب عشق چست دانا
کو مطرب عشق چست دانا کز عشق زند نه از تقاضا مردم به امید و این ندیدم در گور شدم بدین تمنا ای یار عزیز اگر تو دیدی طوبی لک یا حبیب طوبی ور پنهانست او خضروار...
غزل شمارهٔ ۱۲۶ گستاخ مکن تو ناکسان را
گستاخ مکن تو ناکسان را در چشم میار این خسان را درزی دزدی چو یافت فرصت کم آرد جامه رسان را ایشان را دار حلقه بر در هم نیز نیند لایق آن را پیشت به فسون و سخره...
غزل شمارهٔ ۱۲۵ گفتی که گزیدهای تو بر ما
گفتی که گزیدهای تو بر ما هرگز نبدست این مفرما حاجت بنگر مگیر حجت بر نقد بزن مگو که فردا بگذار مرا که خوش بخسپم در سایهات ای درخت خرما ای عشق تو در دلم سرشته...
غزل شمارهٔ ۱۲۴ ساقی تو شراب لامکان را
ساقی تو شراب لامکان را آن نام و نشان بینشان را بفزا که فزایش روانی سرمست و روانه کن روان را یک بار دگر بیا درآموز ساقی گشتن تو ساقیان را چون چشمه بجوش از دل...
غزل شمارهٔ ۱۲۳ دیدم شه خوب خوش لقا را
دیدم شه خوب خوش لقا را آن چشم و چراغ سینهها را آن مونس و غمگسار دل را آن جان و جهان جان فزا را آن کس که خرد دهد خرد را آن کس که صفا دهد صفا را آن سجده گه مه و...