غزل شمارهٔ ۲۹۶۱ – در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی
در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی بر روی تو نشیند ای ننگ زندگانی هر ذرهای دوان است تا زندگی بیابد تو ذرهای نداری آهنگ زندگانی گر ز آنک زندگانی بودی مثال سنگی...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۲ – با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی رنجور و ناتوانم نایی مرا ببینی دیدی که سخت زردم پنداشتی که مردم آخر چگونه میرد آنک تواش قرینی یا سیدی و روحی حمت فلم تعدنی یا...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۳ – میزن سهتا که یکتا گشتم مکن دوتایی
میزن سهتا که یکتا گشتم مکن دوتایی یا پردهٔ رهاوی یا پردهٔ رهایی بی زیر و بی بَم تو ماییم در غم تو در نای این نوا زن کافغان ز بینوایی قولی که در عراق است...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۴ – دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی شب خوش مگو مرنجان کامشب از آن مایی افروخت روی دلکش شد سرخ همچو اخگر گفتا بس است درکش تا چند از این گدایی گفتم رسول حق گفت حاجت ز...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۵ – ای برده اختیارم تو اختیار مایی
ای برده اختیارم تو اختیار مایی من شاخ زعفرانم تو لاله زار مایی گفتم غمت مرا کشت گفتا چه زهره دارد غم این قدر نداند کآخر تو یار مایی من باغ و بوستانم سوزیده...
غزل شمارهٔ ۲۹۶۶ – هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی
هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی ای خواجه خانه بازآ بیگاه شد کجایی برگ قفس نداری جز ما هوس نداری یکتا چو کس نداری برخیز از دوتایی جان را به عشق واده دل بر...