غزل شمارهٔ ۲۹۱۸ – میزنم حلقهٔ درِ هر خانهای
میزنم حلقهٔ درِ هر خانهای هست در کوی شما دیوانهای؟! مرغ جان دیوانهٔ آن دام شد دام عشق دلبری دُردانهای عقلها نعرهزنان کآخر کجاست در جنونْ دریادلی...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۹ – گر سران را بیسری درواستی
گر سران را بیسری درواستی سرنگونان را سری درواستی از برای شرح آتشهای غم یا زبانی یا دلی برجاستی یا شعاعی زان رخ مهتاب او در شب تاریک غم با ماستی یا کسی دیگر...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۰ – ای بهار سبز و تر شاد آمدی
ای بهار سبز و تر شاد آمدی وی نگار سیمبر شاد آمدی درفکندی در سر و جان فتنهای ای حیات جان و سر شاد آمدی درفکن اندر دماغ مرد و زن صد هزاران شور و شر شاد آمدی از...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۱ – ساقی این جا هست ای مولا؟ بلی
ساقی این جا هست ای مولا؟ بلی ره دهد ما را بر آن بالا؟ بلی پیش آن لبهای آریگوی او بنده گردد شِکّر و حلوا؟ بلی هست چشمش قلزم مستی؟ نعم هست جعدش مایهٔ سودا؟ بلی...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۲ – هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می
هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می هم بهاری در میان ماه دی هر طرف از عشق تو پَر سوخته آفتاب و صد هزاران همچو دی چون همیشه آتشت در نی فتد رفت شِکَّر زین هوس در جان...
غزل شمارهٔ ۲۹۲۳ – باد بین اندر سرم از بادهای
باد بین اندر سرم از بادهای نوش کردم از کف شهزادهای جان چو اندر بادهٔ او غوطه خورْد بر سر آمد تابناکی سادهای چشم جان میدید نقشی بوالعجب هر طرف زیبانگاری...