غزل شمارهٔ ۸۶ ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا
ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا پیوسته چنین بادا چون شیر و شکر با ما ای چرخ تو را بنده وی خلق ز تو زنده احسنت زهی خوابی شاباش زهی زیبا دریای جمال تو چون موج...
غزل شمارهٔ ۸۵ از بهر خدا بنگر در رویِ چو زر جانا
از بهر خدا بنگر در رویِ چو زر جانا هر جا که روی ما را با خویش ببر جانا چون در دل ما آیی تو دامن خود برکش تا جامه نیالایی از خون جگر جانا ای ماه برآ آخر بر...
غزل شمارهٔ ۸۴ چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها
چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها زیرا که منم بیمن با شاهِ جهان تنها ای مشعله آورده دل را به سحر برده جان را برسان در دل دل را مَسِتان تنها از خشم و حسد...
غزل شمارهٔ ۸۳ ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا آواز تو جان افزا تا روز مشین از پا سودی همگی سودی، بر جمله برافزودی تا بود چنین بودی تا روز مشین از پا صد شهر خبر رفته کای مردم...
غزل شمارهٔ ۸۲ معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا ملکی که پریشان شد از شومی شیطان شد باز آن سلیمان شد تا باد چنین بادا یاری که دلم خستی در...
غزل شمارهٔ ۸۱ ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را آن راه زن دل را آن راه بر دین را زان می که ز دل خیزد با روح درآمیزد مخمور کند جوشش مر چشم خدابین را آن باده انگوری مر امت...