مولانابهمن 4, 1403
غزل شمارهٔ ۷ بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا باشد که بگشایی دری، گویی که برخیز اندرآ غرقست جانم بر درت، در بوی مشک و عنبرت ای صد هزاران مرحمت، بر روی خوبت دایما...
مولانابهمن 4, 1403
غزل شمارهٔ ۲ ای طایِرانِ قُدْسْ را عشقَت فُزوده بالها
ای طایِرانِ قُدْسْ را عشقَت فُزوده بالها، در حلقهٔ سودایِ تو روحانیانْ را حالها، در «لا اُحِبُّ الْآفِلین»، پاکی ز صورتها، یَقین؛ در دیدههای غیببین، هر...