غزل شمارهٔ ۲۹۱۰ – باز گردد عاقبت این در بلی
باز گردد عاقبت این در بلی رو نماید یار سیمین بر بلی ساقی ما یاد این مستان کند بار دیگر با می و ساغر بلی نوبهار حسن آید سوی باغ بشکفد آن شاخههای تر بلی طاقهای...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۲ – با من ای عشق امتحانها میکنی
با من ای عشق امتحانها میکنی واقفی بر عجزم اما میکنی ترجمان سر دشمن میشوی ظن کژ را در دلش جا میکنی هم تو اندر بیشه آتش میزنی هم شکایت را تو پیدا میکنی تا...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۳ – باز چون گل سوی گلشن میروی
باز چون گل سوی گلشن میروی با توام گرچه که بیمن میروی صدزبان شد سوسن اندر شرح تو گلرخا خوش سوی سوسن میروی سوی مستان با دو لعل می فروش از برای باده دادن...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۴ – ناگهان اندر دویدم پیش وی
ناگهان اندر دویدم پیش وی بانگ برزد مست عشق او که هی هیچ میدانی چه خون ریز است او؟ چون توی را زهره کی بودهست کی؟ شکران در عشق او بگداختند سربریده ناله کن...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۵ – خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی وز همه یاران تو زوتر برجهی هست سرتیزی شعار شیر نر هست دم داری در این ره روبهی برفروز آتش زنه در دست توست یوسفت با توست اگر خود در...
غزل شمارهٔ ۲۹۱۶ – مرحبا ای پرده تو آن پردهای
مرحبا ای پرده تو آن پردهای کز جهان جان نشان آوردهای برگذر از گوش و بر جانها بزن ز آنک جان این جهان مردهای درربا جان را و بر بالا برو اندر آن عالم که دل را...