غزل شمارهٔ ۲۸۸۶ – اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
اگر امشب بر من باشی و خانه نروی یا علی شیر خدا باشی یا خود علوی اندک اندک به جنون راه بری از دم من برهی از خرد و ناگه دیوانه شوی کهنه و پیر شدی زین خرد پیر...
غزل شمارهٔ ۲۸۸۷ – بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی کف دریا چه کند خواجه به جز دریایی چون تو خواهی که شکرخایی غلط اندازی ز پی خشم رهی ساعد و کف میخایی صنما مغلطه بگذار و مگو تا...
غزل شمارهٔ ۲۸۹۲ – ای شه جاودانی وی مه آسمانی
ای شه جاودانی وی مه آسمانی چشمه زندگانی گلشن لامکانی تا زلال تو دیدم قصه جان شنیدم همچو جان ناپدیدم در تک بینشانی عاشق مشک خوش بو میکند صید آهو میرود مست هر...
غزل شمارهٔ ۳۱۲۲ – الا میر خوبان هلا تا نرنجی
الا میر خوبان هلا تا نرنجی بهانه نگیری و از ما نرنجی توی یار غارم امید تو دارم که سر را نخارم نگارا نرنجی تو جانان مایی تو خاصان مایی ز هر جا برنجی از اینجا...
غزل شمارهٔ ۲۸۵۸ – صنما تو همچو آتش قدح مدام داری
صنما تو همچو آتش قدح مدام داری به جواب هر سلامی که کنند جام داری ز برای تو اگر تن دو هزار جان سپارد ز خداش وحی آید که هنوز وام داری چو حقت ز غیرت خود ز تو نیز...
غزل شمارهٔ ۲۸۶۴ – به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی میدهد در عوضش جان خوشی بوالهوسی گه سحر حمله برد بر دو جهان خورشیدش گه به شب گشت کند بر دل و جان چون عسسی گه بگوید که حذر کن شه...