غزل شمارهٔ ۲۶۳۸ – ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی
ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی اینها همه کردی و در آن گور خزیدی تلخی دهد امروز تو را در دل و در کام آن زهرگیاهی که در این دشت چریدی آن آهن تو نرم شد امروز...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۲ – ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی من خابیه تو در من چون باده همیجوشی اول تو و آخر تو بیرون تو و در سر تو هم شاهی و سلطانی هم حاجب و چاووشی خوش خویی و بدخویی...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۳ – ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی
ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی با حلقه عشاقان رو بر در حیرانی در زلف چو چوگانت غلطیده بسی جانها وز بهر چنان مشکی جان عنبر حیرانی از کون حذر کردم وز خویش...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۴ – آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی
آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی تشویش مسلمانی ای مه تو که را مانی من واله یزدانم در حلقه مردانم زین بیش نمیدانم ای مه تو که را مانی هم بنده و آزادم ویرانه و...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۵ – ای باغ همیدانی کز باد کی رقصانی
ای باغ همیدانی کز باد کی رقصانی آبستن میوه ستی سرمست گلستانی این روح چرا داری گر ز آنک تو این جسمی وین نقش چرا بندی گر ز آنک همه جانی جان پیشکشت چه بود خرما...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۶ – مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی خویش من و پیوندی نی همره و مهمانی شیری است که میجوشد خونی است نمیخسبد خربنده چرا گشتی شه زاده ارکانی زر دارد و زر بدهد زین...