غزل شمارهٔ ۲۶۰۷ – آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی خود نیست به جز آن مه این هست چنین یا نی در هر ره و هر پیشه در لشکر اندیشه هر چستی و هر سستی آید ز کمین یا نی آن رسته خویش...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۸ – افند کلیمیرا از زحمت ما چونی
افند کلیمیرا از زحمت ما چونی ای جان صفا چونی وی کان وفا چونی ای فخر خردمندان وی بیتو جهان زندان وی عاشق بیدل را درمان و دوا چونی مه گوش همیخارد صد سجده...
غزل شمارهٔ ۲۶۰۹ – در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی
در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی شاهان ز هوای تو در خرقه دلقینی بر خوان تو استاده هر گوشه سلیمانی وز غایت مستی تو همکاسه مسکینی بس جان گزین بوده سلطان یقین بوده...
غزل شمارهٔ ۲۶۱۰ – چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی
چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی از بهر خدا بشنو فریاد و علی اللهی در روح نظر کردم بیرنگ چو آبی بود ناگاه پدید آمد در آب چنان ماهی آن آب به جوش آمد هستی به خروش...
غزل شمارهٔ ۲۶۱۱ – جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی
جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی من دم نزنم زیرا دم مینزند ماهی بر خیمه این گردون تو دوش قنق بودی مه سجده همیکردت ای ایبک خرگاهی خورشید ز تو گشته صاحب کله...
غزل شمارهٔ ۲۶۱۳ – ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی
ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی در روزن جان تابی چون ماه ز بالایی زان ماه پرافزایش آن فارغ از آرایش این فرش زمینی را چون عرش بیارایی بس عاقل پابسته کز خویش...