غزل شمارهٔ ۲۵۷۹ – با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی زیر و زبرت دارم زیرا که تو از مایی تا تو نشوی رسوا آن سر نشود پیدا کان جام نیاشامد جز عاشق رسوایی بردار صراحی را بگذار صلاحی...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۰ – ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی بیهوده چه میگردی بر آب چو دولابی صحراست پر از شکر دریاست پر از گوهر یک جو نبری زین دو بیکوشش و اسبابی گر مرد تماشایی چون...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۱ – ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی
ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی خلقان همه مرد و زن لب بسته و در...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۲ – خواهم که روم زین جا پایم بگرفتهستی
خواهم که روم زین جا پایم بگرفتهستی دل را بربودهستی در دل بنشستهستی سر سخرهٔ سودا شد دل بیسر و بیپا شد زان مه که نمودهستی زان راز که گفتهستی برپر به پر ِ...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۳ – آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی
آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی من نیست شدم باری در هست یکی هستی از یک قدح و صد دل، او مست نمیگردد گر باده اثر کردی در دل تن از او رستی بار دگر آوردی زان می که...
غزل شمارهٔ ۲۵۸۴ – ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی ای دوست حریفان بین یک جان شده از مستی از جان و جهان رسته چون پسته دهان بسته دمها زده آهسته زان راز که گفتستی ماییم در این...