غزل شمارهٔ ۲۵۶۵ – ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی
ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی ما تلخ شدیم و تو در کان شکر رفتی نوری که بدو پرد جان از قفس قالب در تو نظری کرد او در نور نظر رفتی رفتی تو از این پستی در...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۶ – آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی
آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی گر پیر خرف باشی تو خوب و جوان گردی تن را بدهد هستی جان را بدهد مستی از دل ببرد سستی وز رخ ببرد زردی آن طبله عیسی بد میراث طبیبان...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۷ – افتاد دل و جانم در فتنه طراری
افتاد دل و جانم در فتنه طراری سنگینک جنگینک سر بسته چو بیماری آید سوی بیخوابی خواهد ز درش آبی آب چه که میخواهد تا درفکند ناری گوید که به اجرت ده این خانه مرا...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۸ – یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی داریم سری کان سر بیتن بزید چون مه گر گردن ما دارد در عشق تو باریکی شاهیم نه سه روزه...
غزل شمارهٔ ۲۵۶۹ – آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی
آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی در عشق جهانی را بدنام کنی حالی میجوش ز سر گیرد خمخانه به رقص آید گر از شکرقندت در جام کنی حالی از چشم چو بادامت در مجلس یک...
غزل شمارهٔ ۲۵۷۰ – پنهان به میان ما میگردد سلطانی
پنهان به میان ما میگردد سلطانی و اندر حشر موران افتاده سلیمانی میبیند و میداند یک یک سر یاران را امروز در این مجمع شاهنشه سردانی اسرار بر او ظاهر همچون طبق...