غزل شمارهٔ ۲۵۲۲ – دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی از آنچ زهره ساقی بیاوردش ره آوردی چه زهره دارد و یارا که خواب آرد حشر ما را که امشب مینماید عشق بر عشاق پامردی زنان در...
غزل شمارهٔ ۲۵۲۱ – اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی
اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی مرا صد در دکان بودی مرا صد عقل و رایستی وگر کشتی رخت من نگشتی غرقه دریا فلک با جمله گوهرهاش پیش من گدایستی وگر از راه...
غزل شمارهٔ ۲۵۲۰ – گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی
گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی تنت گر آن چنان بودی که گفتی دل نگاره ستی وگر بر کار بودی دل درون کارگاه عشق ملالت بر برون تو نمیگویی چه کاره ستی غنیمت...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۹ – غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی به چستی و به شبخیزی چو ماه و اخترانستی غلام باغبانانم که یارم باغبانستی به تری و به رعنایی چو شاخ ارغوانستی نباشد عاشقی عیبی...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۸ – اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی
اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی درافتد در جهان غوغا درافتد شور در هستی الا ای عقل شوریده بد و نیک جهان دیده که امروز است دست خون اگر چه دوش از او رستی...
غزل شمارهٔ ۲۵۱۷ – ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی
ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی مرا از روی این خورشید عارستی و ننگستی قرابه دل ز اشکستن شدی ایمن اگر از لطف شراب وصل آن شه را دمی در وی درنگستی به بزمش...