غزل شمارهٔ ۲۵۲۳ – دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی به ساقی گو که زود آخر هم از اول قدح دردی بیا ای ساقی لب گز تو خامان را بدان میپز زهی بستان و باغ و رز کز آن انگور افشردی...
غزل شماره ۲۳۵۸ ماییم و دو چشم و جان خیره
ماییم و دو چشم و جان خیره بنگر تو به عاشقان خیره تو چون مه و ما به گرد رویت سرگشته چو آسمان خیره عقل است شبان به گرد احوال فریاد از این شبان خیره در دیده هزار...
غزل شماره ۲۳۵۹ آن سفره بیار و در میان نه
آن سفره بیار و در میان نه و آن کاسه به پیش عاشقان نه انبوه بریز نان که زشت است کآواز دهد کسی که نان نه تن را چو به نان شکار کردی جان را برگیر و پیش جان نه...
غزل شمارهٔ ۲۴۹۲ – هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی
هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی دید غرض که فقر بد بانگ الست را بلی عالم خاک همچو تل فقر چو گنج زیر او شادی کودکان بود بازی و لاغ بر تلی چشم هر آنک بسته شد...
غزل شمارهٔ ۲۴۸۹ – گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری تا نفروشی ای صنم کز مه و مهر خوشتری ور دو هزار جان و دل بر در تو وطن کند در مگشای ای صنم کز دل و جان تو برتری آینه کیست...
غزل شمارهٔ ۲۴۹۰ – ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری
ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری در سر مست من فکن جام شراب احمری بحر کرم توی مرا از کف خود بده نوا باغ ارم توی مها بر بر من بزن بری ای به زمین ز آسمان آمده چون...