غزل شمارهٔ ۲۴۷۱ – سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی
سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی صورت این طلسم را هیچ کسی بدید نی میکشدم به هر طرف قوت کهربای او ای عجبا بدید کس آنک مرا کشید نی هست سماع چنگ نی هست شراب...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۴ – هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری میبرمد از او دلم چون دل تو ز مقذری هر هنری و هر رهی کان برسد به ابلهی نیست به پیش همتم زو طربی و مفخری گر شکر است عسکری چون...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵ – آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی
آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی و آن شه بینشانه را جلوه دهی نشان کنی دوش خیال مست تو آمد و جام بر کفش گفتم می نمیخورم گفت مکن زیان کنی گفتم ترسم ار خورم...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۶ – ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای ای که چو آفتاب و مه دست کرم گشادهای صبح که آفتاب خود سر نزدهست از زمین جام جهان نمای را بر کف جان نهادهای مهدی و...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۷ – کعبه طواف میکند بر سر کوی یک بتی
کعبه طواف میکند بر سر کوی یک بتی این چه بتی است ای خدا این چه بلا و آفتی ماه درست پیش او قرص شکسته بستهای بر شکرش نباتها چون مگسی است زحمتی جمله ملوک راه...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸ – نیست به جز دوام جان ز اهل دلان روایتی
نیست به جز دوام جان ز اهل دلان روایتی راحتهای عشق را نیست چو عشق غایتی شکر شنیدم از همه تا چه خوشند این رمه هان مپذیر دمدمه ز آنک کند شکایتی عشق مه است جمله...