غزل شمارهٔ ۲۴۶۹ – آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی
آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی پاک و لطیف همچو جان صبحدمی به تن رسی آن سر زلف سرکشت گفته مرا که شب خوشت زین سفر چو آتشت کی تو بدین وطن رسی کی بود آفتاب تو در...
غزل شمارهٔ ۲۴۷۰ – جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم پای بنه در آتشم چند از این منافقی از سوی چرخ تا زمین...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۲ – طوطی و طوطی بچهای قند به صد ناز خوری
طوطی و طوطی بچهای قند به صد ناز خوری از شکرستان ازل آمدهای بازپری قند تو فرخنده بود خاصه که در خنده بود بزم ز آغاز نهم چون تو به آغاز دری ای طربستان ابد ای...
غزل شمارهٔ ۲۴۶۳ – آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای
آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای در خم گردون فکنم هر نفسی غلغلهای زیر قدم میسپرم هر سحری بادیهای خون جگر میسپرم در طلب قافلهای آه از آن کس که زند بر دل من...
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷ – ای دل سرگشته شده در طلبِ یاوهروی
ای دل سرگشته شده در طلبِ یاوهروی چند بگفتم که مده دل به کسی بیگروی بر سر شطرنجْ بُتی جامهکنی کیسهبُری با چو منی سادهدلی خیرهسری خیرهشوی برد همه رخت مرا...
غزل شمارهٔ ۲۴۵۸ – سنگ مزن بر طرف کارگه شیشهگری
سنگ مزن بر طرف کارگه شیشهگری زخم مزن بر جگر خستهٔ خستهجگری بر دل من زن همه را ز آنک دریغ است و غبین زخم تو و سنگ تو بر سینه و جان دگری باز رهان جمله...