غزل شمارهٔ ۲۴۱۸ – ای جان ای جان فی ستر الله
ای جان ای جان فی ستر الله اشتر میران فی ستر الله جام آتش درکش درکش پیش سلطان فی ستر الله ساغر تا لب میخور تا شب اندر میدان فی ستر الله چشمش را بین خشمش را...
غزل شمارهٔ ۲۴۱۹ – خوش بود فرش تن نور دیده
خوش بود فرش تن نور دیده خوش بود مرغ جان بپریده جان نادیده خسیس شده جان دیده رسیده در دیده جان زرین و جان سنگین را چون کلوخ از برنج بگزیده سر کاغذ گشاده دست اجل...
غزل شمارهٔ ۲۴۲۰ – آمد آمد نگار پوشیده
آمد آمد نگار پوشیده صنم خوش عذار پوشیده داد از گلستان حسن و جمال باغ را نوبهار پوشیده در زمین دل همه عشاق رسته شد سبزه زار پوشیده آن دم پرده سوز گرمش را هر طرف...
غزل شمارهٔ ۲۴۲۱ – مطرب جانهای دل برده
مطرب جانهای دل برده تا به شب تا به شب همین پرده جانهایی که مست و مخمورند بر سر باده بادهای خورده در خرابات مفردان رفته خرقه آب و گل گرو...
غزل شمارهٔ ۲۴۱۲ – چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
چو مست روی توام ای حکیم فرزانه به من نگر تو بدان چشمهای مستانه ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه است که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه دل خراب مرا بین خوشی به من...
غزل شمارهٔ ۲۴۱۳ – عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
عجب دلی که به عشق بت است پیوسته عجبتر این که بتش پیش او است بنشسته بمال چشم دلا بهترک از این بنگر مدو به هر طرف ای دل تو نیز آهسته دو کف به سوی دعا سوی بحر...