غزل شمارهٔ ۲۳۹۶ – ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه
ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه بیدست و دل شدستم دستی بر این دلم نه من آب تیره گشته در راه خیره گشته از ره مرا برون بر در صدر منزلم نه کارم ز پیچ زلفت...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۷ – ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته
ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته وی جمله عاشقانت از تخت و تخته رسته صد مطرقه کشیده در یک قدح بکرده صد زین قدح کشیده چون عاقلان نشسته یک ریسمان فکندی بردیم بر...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۸ – آن دم که در رباید باد از رخ تو پرده
آن دم که در رباید باد از رخ تو پرده زنده شود بجنبد هر جا که هست مرده از جنگ سوی ساز آ وز ناز و خشم بازآ ای رختهای خود را از رخت ما نورده ای بخت و بامرادی...
غزل شمارهٔ ۲۳۹۹ – ای از تو من برسته ای هم توام بخورده
ای از تو من برسته ای هم توام بخورده هم در تو میگدازم چون از توام فسرده گه در کفم فشاری گه زیر پا به هر غم زیرا که مینگردد انگور نافشرده چون نور آفتابی بر خاک...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۰ – گل را نگر ز لطف سوی خار آمده
گل را نگر ز لطف سوی خار آمده دل ناز و باز کرده و دلدار آمده مه را نگر برآمده مهمان شب شده دامن کشان ز عالم انوار آمده خورشید را نگر که شهنشاه اختر است از بهر...
غزل شمارهٔ ۲۴۰۱ – ای صد هزار خرمنها را بسوخته
ای صد هزار خرمنها را بسوخته زین پس مدار خرمن ما را بسوخته از عشق سنگ خارا بر آهنی زده برقی بجسته ز آهن و خارا بسوخته از سر قدم بساختم ای آفتاب حسن هم سر به...