غزل شمارهٔ ۲۳۷۶ – صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده
صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده غم تو به توی ما را تو به جرعهای صفا ده که غم تو خورد ما را چه خراب کرد ما را به شراب شادی افزا غم و غصه را سزا ده ز شراب...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۷ – ای خداوند یکی یار جفاکارش ده
ای خداوند یکی یار جفاکارش ده دلبری عشوه ده سرکش خون خوارش ده تا بداند که شب ما به چه سان میگذرد غم عشقش ده و عشقش ده و بسیارش ده چند روزی جهت تجربه بیمارش کن...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۸ – صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
صد خمار است و طرب در نظر آن دیده که در آن روی نظر کرده بود دزدیده صد نشاط است و هوس در سر آن سرمستی که رخ خود به کف پاش بود مالیده عشوه و مکر زمانه نپذیرد گوشی...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۹ – بده آن باده جانی، که چنانیم همه
بده آن باده جانی، که چنانیم همه که می از جام و سر از پای ندانیم همه همه سرسبزتر از سوسن و از شاخ گُلیم روح مطلق شده و تابش جانیم همه همه دربند هوایند و هوا...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۰ – پیش جوش عفو بیحد تو شاه
پیش جوش عفو بیحد تو شاه توبه کردن از گناه آمد گناه بس که گمره را کنی بس جست و جو گمرهی گشتهست فاضلتر ز راه منطقم را کرد ویران وصف تو راه گفتن بسته شد...
غزل شمارهٔ ۲۳۸۱ – عشق بین با عاشقان آمیخته
عشق بین با عاشقان آمیخته روح بین با خاکدان آمیخته چند بینی این و آن و نیک و بد بنگر آخر این و آن آمیخته چند گویی بینشان و بانشان بینشان بین با نشان آمیخته...