غزل شمارهٔ ۲۳۷۲ – هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره
هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره که بود در تک دریا کف دریا به کناره چو رخ شاه بدیدی برو از خانه چو بیذق رخ خورشید چو دیدی هله گم شو چو ستاره چو بدان بنده...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۳ – مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه
مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه بشلولم بشلولم مجه از روزن خانه بمشو غره پرستش بمده ریش به دستش وگرت شاه کند او که توی یار یگانه سوی صحرای عدم رو به سوی باغ...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۴ – هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه
هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه که چو سیمرغ ببیند بجهد مست ز لانه بجز از دست فلانی مستان باده که آن می برهاند دل و جان را ز فسون و ز فسانه بخورد عشق...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۵ – سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه
سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه مهل ای طفل به سستی طرف چادر روزه بنگر روی ظریفش بخور آن شیر لطیفش به همان کوی وطن کن بنشین بر در روزه بنگر دست رضا را که بهاری...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۰ – این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده
این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده صد هزاران کشتی از وی مست و سرگردان شده مخلص کشتی ز باد و غرقه کشتی ز باد هم بدو زنده شدهست و هم بدو بیجان شده باد اندر...
غزل شمارهٔ ۲۳۷۱ – کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته
کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته خوش بود این جسمها با جانها آمیخته این صدفهای دل ما با چنین درد فراق با گهرهای صفای باوفا آمیخته روز و شب با هم نشسته آب و...