غزل شمارهٔ ۲۳۴۵ – چو بیگاه است و باران خانه خانه
چو بیگاه است و باران خانه خانه صلای جمله یاران خانه خانه چو جغدان چند این محروم بودن به گرداگرد ویران خانه خانه ایا اصحاب روشن دل شتابید به کوری جمله کوران...
غزل شمارهٔ ۲۳۴۶ – مکن راز مرا ای جان فسانه
مکن راز مرا ای جان فسانه شنیدستی مجالس بالامانه شنیدستی که الدین النصیحه نصیحت چیست جستن از میانه شنیدستی که الفرقه عذاب فراقش آتش آمد با زبانه چو لا تاسو علی...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۶ – این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده پیغمبر عشق است ز محراب رسیده آورده یکی مشعله آتش زده در خواب از حضرت شاهنشه بیخواب رسیده این کیست چنین غلغله در شهر فکنده بر...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۷ – هلا ساقی بیا ساغر مرا ده
هلا ساقی بیا ساغر مرا ده زرم بستان می چون زر مرا ده به حق آن که در سر دارم از تو چو خم را وا کنی سر سر مرا ده به دیگر کس مده آنچم نمودی مرا ده آن و آن دیگر مرا...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۸ – بیا دل بر دل پردرد من نه
بیا دل بر دل پردرد من نه بیا رخ بر رخان زرد من نه توی خورشید وز تو گرم عالم یکی تابش بر آه سرد من نه چو مهره توست مهر جمله دلها بر این نطع هوای نرد من نه بیار...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۹ – ایا گم گشتگان راه و بیراه
ایا گم گشتگان راه و بیراه شما را باز میخواند شهنشاه همیگوید شهنشه کان مایید صلا ای شهره سرهنگان به درگاه به درگاه خدای حی قیوم دعا کردن نکو باشد سحرگاه...