غزل شمارهٔ ۲۳۳۱ – ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
ای دلبر بیصورت صورتگر ساده وی ساغر پرفتنه به عشاق بداده از گفتن اسرار دهان را تو ببسته و آن در که نمیگویم در سینه گشاده تا پرده برانداخت جمال تو نهانی دل در...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۴ – روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده
روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده دستار گرو کرده بیزار ز سجاده من مست و حریفم مست زلف خوش او در دست احسنت زهی شاهد شاباش زهی باده لب نیز شده مستک گم کرده ره...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۵ – امروز من و باده و آن یار پری زاده
امروز من و باده و آن یار پری زاده احسنت زهی خرم شاباش زهی باده بازیم یکی عشقی در زیر گلیمی به بر حلقه هر جمعی بر رسته هر جاده این حلقه زرین را در گوش درآویزم...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۶ – ای بر سر بازاری دستار چنان کرده
ای بر سر بازاری دستار چنان کرده رو با دگران کرده ما را نگران کرده ما را بگزیده لب کیم بر تو امشب و آن خلوت چون شکر یا لب شکران کرده با صدق ابوبکری چون جمله همه...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۷ – ای جنبش هر شاخی از لون دگر میوه
ای جنبش هر شاخی از لون دگر میوه هر کس ز دگر جامی مستک شده کالیوه در پرده دو صد خاتون رخساره دریدستند بر روی زنان هر یک از جفت دگر بیوه در کامه هر ماهی شستی است...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۸ – چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله
چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله پیروز تو واگردی فی لطف امان الله ای شادکن دلها اندر همه منزلها در حسن و وفا فردی فی لطف امان الله هم رایت احسان را هم آیت...