غزل شمارهٔ ۲۳۲۹ – هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته هر عضو من از ذوقت خم عسلی گشته خورشید حمل رویت دریای عسل خویت هر ذره ز خورشیدت صاحب عملی گشته این دل ز هوای تو دل را به هوا...
غزل شمارهٔ ۲۳۳۰ – آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه ای بارخدا بر ما نرمش کن و رحمش ده روزی که نریزد خون رنجیش بدید آمد جز از جگر عاشق آن رنج نگردد به تیر نظرت دیدم جان گفت زهی...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۲ – هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه
هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه نی عید کهن گشته آدینه دیگینه عیدانه بپوشیده همچون مه عید ای جان از نور جمال خود نی خرقه پشمینه ماننده عقل و دین بیرون و درون...
غزل شمارهٔ ۲۳۲۳ – ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه
ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه کاستیزه همیگیرد او را مگر از لابه نی نی تو بنال ای دل زیرا که من مسکین بیصورت او هستم چون صورت گرمابه شد خانه چو زندانم شب...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۴ – ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده
ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده اجزای مرا چشمت اصحاب نظر کرده باد تو درختم را در رقص درآورده یاد تو دهانم را پرشهد و شکر کرده دانی که درخت من در رقص چرا آید...
غزل شمارهٔ ۲۳۱۵ – دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده
دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده انگشت برآورده اندر دهنم کرده دل از سر غمازی یک وعده از او گفته درخواسته من از وی او نیز کرم کرده عشقش ز پی غیرت گفتا که عوض...