غزل شمارهٔ ۲۲۸۶ – ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
ای تو برای آبرو آب حیات ریخته زهر گرفته در دهان قند و نبات ریخته مست و خراب این چنین چرخ ندانی از زمین از پی آب پارگین آب فرات ریخته همچو خران به کاه و جو نیست...
غزل شمارهٔ ۲۲۸۷ – آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله
آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله گفت بیا حریف شو گفتم آمدم هله جام میی که تابشش جان ببرد ز مشتری چرخ زند ز بوی او بر سر چرخ سنبله کوه از او سبک شده مغز از او...
غزل شمارهٔ ۲۲۷۸ – این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده
این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده سرمست و نعلین در بغل در خانه ما آمده خانه در او حیران شده اندیشه سرگردان شده صد عقل و جان اندر پیش بیدست و بیپا...
غزل شمارهٔ ۲۲۷۹ – این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده
این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده این نور اللهی است این از پیش الله آمده این لطف و رحمت را نگر وین بخت و دولت را نگر در چاره بداختران با روی چون ماه...
غزل شمارهٔ ۲۲۸۰ – ای عاشقان ای عاشقان دیوانهام کو سلسله
ای عاشقان ای عاشقان دیوانهام کو سلسله ای سلسله جنبان جان عالم ز تو پرغلغله زنجیر دیگر ساختی در گردنم انداختی وز آسمان درتاختی تا رهزنی بر قافله برخیز ای جان...
غزل شمارهٔ ۲۲۸۱ – ای از تو خاکی تن شده تن فکرت و گفتن شده
ای از تو خاکی تن شده تن فکرت و گفتن شده وز گفت و فکرت بس صور در غیب آبستن شده هر صورتی پروردهای معنی است لیک افسردهای صورت چو معنی شد کنون آغاز را روشن شده...