غزل شمارهٔ ۲۲۶۶ – بگردان ساقی مه روی جام
بگردان ساقی مه روی جام رهایی ده مرا از ننگ و نام گرفتارم به دامت ساقیا ز آنک نهادستی به هر گامی تو دام رها کن کاهلی دریاب ما را و لا تکسل فان القوم قاموا الیس...
غزل شمارهٔ ۲۲۶۷ – هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب
هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب تن و دل ما مسخر او که مینپرد به جز بر او فما طلبوا سوی سقمی فطاب علی ما طلبوا عجب خبری که میدهدم دم و غم او کر و فر او فنی...
غزل شمارهٔ ۲۲۵۸ – هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو
هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو بگشا راز با همو که سلام علیکم تو چرا آب و روغنی که سلامی نمیکنی چه شود گر کفی زنی که سلام علیکم هله دیوانه لولیا به عروسی...
غزل شمارهٔ ۲۲۵۹ – هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو
هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو می چون ارغوان بده که شکفت ارغوان تو بفشاریم شیره از شکرانگور باغ تو بفشانیم میوهها ز درخت جوان تو بمران جان و عقل را ز سر...
غزل شمارهٔ ۲۲۶۰ – طیب الله عیشکم لا وحش الله منکم
طیب الله عیشکم لا وحش الله منکم حق آن خال شاهدت رو به ما آر ای عمو دست جعفر که ماند از او بر سر کوه پرسمو شبه مهجور عاشق من وصال مصرم دست او را دهان بدی شرح...
غزل شمارهٔ ۲۲۶۱ – بوقلمون چند از انکار تو
بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو چند بگویی که همین بار و بس چند از این چند از این بار تو ای...