غزل شمارهٔ ۲۲۳۲ – به حریفان بنشین خواب مرو
به حریفان بنشین خواب مرو همچو ماهی به تک آب مرو همچو دریا همه شب جوشان باش نی پراکنده چو سیلاب مرو آب حیوان نه که در تاریکی است بطلب در شب و مشتاب مرو شب روان...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳ – ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو آیی به حجرهٔ من و گویی که گَل برو تو ماه تُرکی و من اگر تُرک نیستم دانم من این قدر که به تُرکی است آب سو آب حیات تو گر ازین...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۴ – ای دیده من جمال خود اندر جمال تو
ای دیده من جمال خود اندر جمال تو آیینه گشتهام همه بهر خیال تو و این طرفهتر که چشم نخسپد ز شوق تو گرمابه رفته هر سحری از وصال تو خاتون خاطرم که بزاید به هر...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۵ – آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
آمد خیال آن رخ چون گلستان تو و آورد قصههای شکر از لبان تو گفتم بدو چه باخبری از ضمیر جان جان و جهان چه بیخبرند از جهان تو آخر چه بودهای و چه بودهست اصل تو...
غزل شمارهٔ ۲۲۳۶ – جانا توی کلیم و منم چون عصای تو
جانا توی کلیم و منم چون عصای تو گه تکیه گاه خلقم و گه اژدهای تو در دست فضل و رحمت تو یارم و عصا ماری شوم چو افکندم اصطفای تو ای باقی و بقای تو بیروز و روزگار...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۸ – جان ما را هر نفس بستان نو
جان ما را هر نفس بستان نو گوش ما را هر نفس دستان نو ماهیانیم اندر آن دریا که هست روز روزش گوهر و مرجان نو تا فسون هیچ کس را نشنوی این جهان کهنه را برهان نو عیش...