غزل شمارهٔ ۲۲۲۲ – سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو
سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو چون عمر محتسبی دادکنی این جا کو چه حدیث است ز عثمان عمرم مستتر است و آن دگر را که رئیس است نگویم تو بگو مست دیدی که شکوفه ش...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۳ – ای همه سرگشتگان مهمان تو
ای همه سرگشتگان مهمان تو آفتاب از آسمان پرسان تو چشم بد از روی خوبت دور باد ای هزاران جان فدای جان تو چون فدا گردند جاویدان شوند ز آنک اکسیر است جان را کان تو...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۴ – ای بمرده هر چه جان در پای او
ای بمرده هر چه جان در پای او هر چه گوهر غرقه در دریای او آتش عشقش خدایی میکند ای خدا هیهای او هیهای او جبرئیل و صد چو او گر سر کشد از سجود درگهش ای وای او چون...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۵ – شکر ایزد را که دیدم روی تو
شکر ایزد را که دیدم روی تو یافتم ناگه رهی من سوی تو چشم گریانم ز گریه کند بود یافت نور از نرگس جادوی تو بس بگفتم کو وصال و کو نجاح برد این کو کو مرا در کوی تو...
غزل شمارهٔ ۲۲۲۶ – ای بکرده رخت عشاقان گرو
ای بکرده رخت عشاقان گرو خون مریز این عاشقان را و مرو بر سر ره تو ز خون آثار بین هر طرف تو نعره خونین شنو گفتم این دل را که چوگانش ببین گر یکی گویی در آن چوگان...
غزل شمارهٔ ۲۲۱۸ – همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو چو مرا یافتهای صحبت هر خام مجو همه سرسبزی جان تو ز اقبال دل است هله چون سبزه و چون بید مرو زین لب جو پر شود خانه دل ماه...