غزل شمارهٔ ۲۲۰۹ – ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو
ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو وی ز نورت نقش بسته هر زمانی حور نو کژ نشین و راست بشنو عقل ماند یا خرد ساقیی چون تو و هر دم باده منصور نو کی تواند شیشه ای...
غزل شمارهٔ ۲۲۱۰ – طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او
طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او تو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او همه امروز چنانیم که سر از پای ندانیم همه تا حلق درآییم و در این حلقه نشست او چو...
غزل شمارهٔ ۲۲۱۱ – ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو
ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو که خطا بود از این رو و صواب است از آن رو ز همان رو که زد آتش ز همان رو کشد آتش ز همان روی که مردم کندم زنده همان رو همه...
غزل شمارهٔ ۲۲۱۲ – تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او
تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او بشکن خمار را سر که سر همه شکست او بنواز نغمه تر به نشاط جام احمر صدفی است بحرپیما که در آورد به دست او چو درآمد آن سمن بر...
غزل شمارهٔ ۲۲۰۷ – در خلاصه عشق آخر شیوه اسلام کو
در خلاصه عشق آخر شیوه اسلام کو در کشوف مشکلاتش صاحب اعلام کو آهوی عرشی که او خود عاشق نافه خود است التفات او به دانه طوف او بر دام کو گرچه هر روزی به هجران...
غزل شمارهٔ ۲۲۰۰ – ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو گر نگویی با کسی با عاشقان باری بگو قصه کن در گوش ما گر دیگران محرم نیند با دل پرخون ما پیغام دلداری بگو آن مسیح حسن را...