غزل شمارهٔ ۲۱۹۸ – جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو گر نخواهی کبر را رو بیتکبر خاک شو خشم هرگز برنخیزد جز ز کبر و ما و من هر دو را چون نردبان زیر آر و بر افلاک شو هر کجا تو...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۹ – ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو
ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو بار جور نیکوان را مرد باید مرد کو بار جور نیکوان از دی و فردا برتر است وانما جان کسی از دی و فردا فرد کو ور خیال آید تو را...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۲ – ای عارف خوش کلام برگو
ای عارف خوش کلام برگو ای فخر همه کرام برگو هر ممتحنی ز دست رفته بر دست گرفت جام برگو قایم شو و مات کن خرد را وز باده باقوام برگو تا روح شویم جمله می ده تا...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۳ – ای صید رخ تو شیر و آهو
ای صید رخ تو شیر و آهو پنهان ز کجا شود چنان رو چندانک توانیش تو میپوش میبند نقاب توی بر تو در روزن سینهها بتابید خورشید ز مطلع ترازو اندر عدم و وجود افکند...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۴ – آن وعده که کردهای مرا کو
آن وعده که کردهای مرا کو این جا منم و تو وانما کو با جمله پلاس خوش نباشد آن عهد پلاس را وفا کو لب بسته چو بوبک ربابی آن داد و گشاد و آن عطا کو ای وعده تو چو...
غزل شمارهٔ ۲۱۹۵ – خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو ای حیات دوستان در بوستان بیمن مرو ای فلک بیمن مگرد و ای قمر بیمن متاب ای زمین بیمن مروی و ای زمان بیمن مرو این جهان...