غزل شمارهٔ ۲۱۶۷ – دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو
دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو مرا سیران کجا باشد مرا تحویل و رفتن تو بدیدم بیتو من خود را تو دیدی بیخودم هم تو به زیر خاک دررفتم نرفتم من بیا من تو...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۸ – من که ستیزه روترم در طلب لقای تو
من که ستیزه روترم در طلب لقای تو بدهم جان بیوفا از جهت وفای تو در دل من نهادهای آنچ دلم گشادهای از دو هزار یک بود آنچ کنم به جای تو گلشکر مقویم هست سپاس و...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۹ – باده چو هست ای صنم بازمگیر و نی مگو
باده چو هست ای صنم بازمگیر و نی مگو عرضه مکن دو دست تی پر کن زود آن سبو ای طربون غم شکن سنگ بر این سبو مزن از در حق به یک سبو کم نشدهست آب جو زان قدحی که...
غزل شمارهٔ ۲۱۶۰ – ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او
ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او همه جوشان و پرآتش کمین اندر بهانه جو همه از عشق بررسته جگرها خسته لب بسته ولی در گلشن جانشان شقایقهای تو بر تو...
غزل شمارهٔ ۲۱۶۱ – اگر نه عاشق اویم چه میپویم به کوی او
اگر نه عاشق اویم چه میپویم به کوی او وگر نه تشنه اویم چه میجویم به جوی او بر این مجنون چه میبندم مگر بر خویش میخندم که او زنجیر نپذیرد مگر زنجیر موی او ببر...
غزل شمارهٔ ۲۱۶۲ – دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو که هر بندی که بربندی بدرانم به جان تو من آن دیوانه بندم که دیوان را همیبندم زبان مرغ میدانم سلیمانم به جان تو نخواهم عمر...