غزل شمارهٔ ۲۱۵۷ – سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو جان پر و بال میزند در طرب هوای تو آتش آب میشود عقل خراب میشود دشمن خواب میشود دیده من برای تو جامه صبر میدرد عقل ز خویش...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۲ – سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو دوش چه خوردهای دلا راست بگو به جان تو فتنه گر است نام تو پرشکر است دام تو باطرب است جام تو بانمک است نان تو مرده اگر...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۳ – ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو جان همه خوش است در سایه لطف جان تو شاه همه جهان توی اصل همه کسان توی چونک تو هستی آن ما نیست غم از کسان تو ابر غم تو ای قمر...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۴ – هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو مست و خراب میروی خانه به خانه کو به کو با کی حریف بودهای بوسه ز کی ربودهای زلف که را گشودهای حلقه به حلقه مو به مو...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۵ – کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو کی برهد ز آب نم چون بجهد یکی ز دو هیچ نمیرد آتشی ز آتش دیگر ای پسر ای دل من ز عشق خون خون مرا به خون مشو چند گریختم نشد...
غزل شمارهٔ ۲۱۵۶ – سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو وز می نو که دادهای جان نبرم به جان تو زخم گران همیکشم زخم بزن که من خوشم گرچه درون آتشم جمله زرم به جان تو هر نفسی که آن رسد...