غزل شمارهٔ ۲۱۴۶ – ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او پندپذیرنده نیم شور و شرر دارم از او خانه شادی است دلم غصه ندارم چه کنم هر چه به عالم ترشی دورم و بیزارم از او کی هلدم با...
غزل شمارهٔ ۲۱۳۸ – ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو در...
غزل شمارهٔ ۲۱۳۵ – ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو
ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو پیمانه خون شفق پنگان خون پیمای تو ای میلها در میلها وی سیلها در سیلها رقصان و غلطان آمده تا ساحل دریای تو با رفعت و آهنگ...
غزل شمارهٔ ۲۱۳۶ – ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو
ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو چون می ز داد تو بود شاید نهادن جان گرو بس اکدش و بس کدخدا کز شور میهای خدا کردهست اندر شهر ما دکان و خان و مان گرو آن...
غزل شمارهٔ ۲۱۳۷ – آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او
آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او صد کیر خر در کون او صد تیز سگ در ریش او خر صید آهو کی کند خر بوی نافه کی کشد یا بول خر را بو کند یا گه بود تفتیش او هر جوی...
غزل شمارهٔ ۲۱۳۰ – ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او معشوق را جویان شود دکّان او ویران شود بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او در...