غزل شمارهٔ ۲۰۷۱ – هر چه کنی تو کرده من دان
هر چه کنی تو کرده من دان هر چه کند تن کرده بود جان چشم منی تو گوش منی تو این دو بگفتم باقی میدان گر به جهان آن گنج نبودی بهر چه بودی خانه ویران گنج طلب کن ای...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۲ – جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان
جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان که بحر تلخ بود جای گوهر و مرجان وفای توست یکی بحر دیگر خوش خوار که چارجوی بهشت است از تکش جوشان منم سکندر این دم به مجمع...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۳ – دلا تو شهد منه در دهان رنجوران
دلا تو شهد منه در دهان رنجوران حدیث چشم مگو با جماعت کوران اگر چه از رگ گردن به بنده نزدیک است خدای دور بود از بر خدادوران درون خویش بپرداز تا برون آیند ز...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۴ – مکن مکن که روا نیست بیگنه کشتن
مکن مکن که روا نیست بیگنه کشتن مرو مرو که چراغی و دیده روشن چو برگشادی از لطف خویشتن سر خم دماغ ما ز خمار تو است آبستن مبند آن سر خم را چو کیسه مدخل که خانه...
غزل شمارهٔ ۲۰۷۵ – توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن
توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن توی که خرمن مایی و آفت خرمن هزار جامه بدوزی ز عشق و پاره کنی و آنگهان بنویسی تو جرم آن بر من تو قلزمی و دو عالم ز توست یک قطره...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۸ – باز شکستند خلق سلسله یا مسلمین
باز شکستند خلق سلسله یا مسلمین باز درافکند عشق غلغله یا مسلمین دشمن جانهای ماست دوستی دوستان مادر فتنه شدهست حامله یا مسلمین آفت عالم شدهست ماهرخی زهرهسوز...