غزل شمارهٔ ۲۰۶۹ – بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین
بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین ای ز تو روشن شده صحن و سرا همچنین باده جان خوردهای دل ز جهان بردهای خشم چرا کردهای چیست چرا همچنین حلقه درآ روی باز بر همه...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۲ – سیر نشد چشم و دل از نظر شاه من
سیر نشد چشم و دل از نظر شاه من سیر مشو هم تو نیز زین دل آگاه من مشک و سقا سیر شد از جگر گرم من هیچ به جز آب نیست لذت و دلخواه من درشکنم کوزه را پاره کنم مشک را...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۳ – ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
ای رخ خندان تو مایه صد گلستان باغ خدایی درآ خار بده گل ستان جامه تن را بکن جان برهنه ببین جان برهنه خوش است تا چه کنی جامه دان هین که نهای بیزبان پیش چنین...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۴ – باز فروریخت عشق از در و دیوار من
باز فروریخت عشق از در و دیوار من باز ببرید بند اشتر کین دار من بار دگر شیر عشق پنجه خونین گشاد تشنه خون گشت باز این دل سگسار من باز سر ماه شد نوبت دیوانگی است...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۵ – باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من باز کمر بست سخت یار به استیز من مطبخ دل را نگار باز قباله گرفت میشکند دیگ من کاسه و کفلیز من خانه خرابی گرفت ز آنک قنق زفت بود...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۶ – باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من
باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من باز مرا یاد کرد جان و دل و دین من سوره یاسین بسی خواندم از عشق و ذوق زان که مرا خوانده بود سوره یاسین من عقل همه عاقلان خیره شود...