غزل شمارهٔ ۲۰۶۷ – ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون
ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون خیرهٔ عشقت چو من، این فلکِ سرنگون میدر و میدوز تو، میبر و میسوز تو خون کن و میشوی تو، خون دلم را به خون چونک ز تو...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۰ – یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران ای رخ تو همچو شمع، خیز درآ در میان نور ده آن شمع را روح ده این جمع را از دو رخِ همچو شمع وز قدح همچو جان سوی قدح دست کن، ما همه را...
غزل شمارهٔ ۲۰۶۱ – بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن
بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن ای به خطا تو مجوی خویشتن اندر ختن گر به بر اندرکشی سیمبری چون تو کو ؟ بوسه جان بایدت بر دهن خویش زن بهر جمال تو است جندره حوریان...
غزل شمارهٔ ۲۰۵۶ – خواجه غلط کردهای در روشِ یار من
خواجه غلط کردهای در روشِ یار من صد چو تو هم گم شود در من و در کار من نبود هر گردنی لایق شمشیر عشق خون سگان کی خورَد؟ ضیغَمِ خونخوارِ من قلزم من کی کشد تخته...
غزل شمارهٔ ۲۰۵۷ – یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین در پیِ سرو روان چشمه و گلزار بین برجه و کاهل مباش در ره عیش و معاش پیشکشی کن قماش رونق تجّار بین جملهی تجّارِ ما، اهل دل و...
غزل شمارهٔ ۲۰۵۸ – با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن
با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن هر طرفی موج خون نیم شبان چیست آن در کفنِ خویشتن رقصکنان مردگان نفخه صور است یا عیسیِ ثانی است آن سینه خود باز کن روزن دل...