غزل شمارهٔ ۲۰۴۹ – ای دم به دم مصور جان از درون تن
ای دم به دم مصور جان از درون تن نزدیکتر ز فکرت این نکتهها به من ز آینده و گذشته چرا یاد میکنم که لذت زمانی و هم قبله زمن جان حقایقی و خیالات دلربا و آن...
غزل شمارهٔ ۲۰۴۰ – روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن بردار طالبان را وز هفت بحر بگذر منگر به گاو و ماهی وز صد چنین گذر کن پیدا بکن که پاکی از کون و...
غزل شمارهٔ ۲۰۴۱ – پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن
پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن میسوخت و پر همیزد بر جا که همچنین کن شمع و فتیله بسته با گردن شکسته میگفت نرم نرمک با ما که همچنین کن مومی که میگدازد با...
غزل شمارهٔ ۲۰۴۲ – ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن
ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن ای زلف شب مثالش در نیم شب سحر کن چنگی که زد دل و جان در عشق بانوا کن نیهای بیزبان را زان شهد پرشکر کن چون صد هزار دُر در...
غزل شمارهٔ ۲۰۳۳ – جانا نخست ما را مرد مدام گردان
جانا نخست ما را مرد مدام گردان وآنگه مدام درده ما را مدام گردان از ما و خدمت ما چیزی نیاید ای جان هم تو بنا نهادی هم تو تمام گردان دارالسلام ما را دارالملام...
غزل شمارهٔ ۲۰۳۴ – ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران
ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران کن شکر با شکوران تو فتنه را مشوران من مرد فتنه جویم من ترک این نگویم من دست از او نشویم تو فتنه را مشوران سرخیل بیدلانم استاد...