غزل شماره ۱۹۵۰ بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد از زمین نبود مگر از جانب بالا است این اختران...
غزل شماره ۱۹۴۹ آنچ می آید ز وصفت این زمانم در دهن
آنچ می آید ز وصفت این زمانم در دهن بر مرید مرده خوانم اندراندازد کفن خود مرید من نمیرد کآب حیوان خورده است وانگهان از دست کی از ساقیان ذوالمنن ای نجات زندگان و...
غزل شماره ۱۹۴۷ سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من گفت ای رخهای زرد و زعفرانستان من زعفرانستان خود را آب خواهم داد آب زعفران را گل کنم از چشمه حیوان من زرد و سرخ و خار و گل...
غزل شماره ۱۹۳۸ نازنینی را رها کن با شهان نازنین
نازنینی را رها کن با شهان نازنین ناز گازر برنتابد آفتاب راستین سایه خویشی فنا شو در شعاع آفتاب چند بینی سایه خود نور او را هم ببین درفکندهای خویش غلطی بیخبر...
غزل شماره ۱۹۴۶ کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من تا نه ردی کردمی و نی تردد نی قبول بودمی بیدام و بیخاشاک در عمان من غیر رویت هر چه بینم...
غزل شماره ۱۹۴۵ هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من هر چه دل واله کند آن پرتو دلدار من خاک را و خاکیان را این همه جوشش ز چیست ریخت بر روی زمین یک جرعه از خمار من هر که را...