غزل شمارهٔ ۱۹۸۳ – به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین نه بدان کیسه پرزر نه بدین کاسه زرین بکشی اهل زمین را به فلک بانگ زند مه که زهی جود و سماحت عجبا قدرت و تمکین چو خیال...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۱ – از دخول هر غری افسردهای در کار من
از دخول هر غری افسردهای در کار من دور بادا وصف نفس آلودشان از یار من دررمید از ننگ ایشان و خبیثیها و مکر از وظیفه مدح یارم این دل هشیار من خاک لعنت بر سر...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۲ – عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین
عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین جوی آب و جوی خمر و جوی شیر و انگبین عاشقا در خویش بنگر سخره مردم مشو تا فلان گوید چنان و آن فلان گوید چنین من غلام آن گل...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۳ – موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین
موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین از فراق دلبری کاسدکن خوبان چین جان ز غیرت گوش را گوید حدیثش کم شنو دل ز غیرت چشم را گوید که رویش را مبین دست عشرت برگشادم...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۴ – ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین
ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین ناله من گوش دار و درد حال من ببین از میان صد بلا من سوی تو بگریختم دست رحمت بر سرم نه یا بجنبان آستین یا روان کن آب رحمت آتش غم...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۵ – عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن
عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن این خیال شمس دین یا خود دو صد عیسی است آن گر همه معنی است پس این چهره چون ماه چیست صورتش چون گویم آخر چون همه معنی است...