غزل شمارهٔ ۱۹۶۸ – ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان
ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان ماهی جانم بمیرد گر بگردی یک زمان ماهیان را صبر نبود یک زمان بیرون آب عاشقان را صبر نبود در فراق دلستان جان ماهی آب باشد صبر...
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹ – از بدیها آن چه گویم هست قصدم خویشتن
از بدیها آن چه گویم هست قصدم خویشتن زانک زهری من ندیدم در جهان چون خویشتن گر اشارت با کسی دیدی ندارم قصد او نی به حق ذوالجلال و ذوالکمال و ذوالمنن تا ز خود...
غزل شمارهٔ ۱۹۷۰ – مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن
مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن آتش از جرمم بیار و اندر استغفار زن ای کلیم عشق بر فرعون هستی حمله بر بر سر او تو عصای محو موسی وار زن عقل از بهر هوسها...
غزل شمارهٔ ۱۹۵۹ – روی او فتوی دهد کز کعبه بر بتخانه زن
روی او فتوی دهد کز کعبه بر بتخانه زن زلف او دعوی کند کاینک رسن بازی رسن عقل گوید گوهرم گوهر شکستن شرط نیست عشق گوید سنگ ما بستان و بر گوهر بزن سنگ ما گوهر شکست...
غزل شمارهٔ ۱۹۶۰ – آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن
آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن دوستان را شاد گردان دشمنان را کور کن از پس کوهی برآ و سنگها را لعل ساز بار دیگر غورهها را پخته و انگور کن آفتابا بار دیگر...
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱ – نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن
نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن باغها را بشکفان و کشتها را تازه کن گل جمال افروختهست و مرغ قول آموختهست بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن سرو سوسن...