غزل شمارهٔ ۱۹۶۲ – یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من بر کنار چشمه خفته در میان نسترن حلقه کرده دست بسته حوریان بر گرد او از یکی سو لاله زار و از یکی سو یاسمن باد می زد نرم...
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳ – پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من غمگسار و همنشین و مونس شبهای من ای شنیده وقت و بیوقت از وجودم نالهها ای فکنده آتشی در جملهٔ اجزای من در صدای کوه افتد...
غزل شمارهٔ ۱۹۵۶ – سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن
سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن آستین را می فشاند در اشارت سوی من همچو چشم کشتگان چشمان من حیران او وز شراب عشق او این جان من بیخویشتن زیر جعد زلف مشکش صد...
غزل شمارهٔ ۱۹۵۷ – هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدن
هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدن هست عاشق هر زمانی بیخود و شیدا شدن عاقلان از غرقه گشتن بر گریز و بر حذر عاشقان را کار و پیشه غرقه دریا شدن عاقلان را راحت از...
غزل شمارهٔ ۱۹۵۸ – ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن
ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن ذکر فردا نسیه باشد نسیه را گردن بزن سال سال ماست و طالع طالع زهرهست و ماه ای دل این عیش و طرب حدی ندارد تن بزن تا درون...
غزل شمارهٔ ۱۹۳۵ – دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان گر زبانش تلخ گوید قند دارد در دهان از درون سو آشنا و از برون بیگانه رو این چنین پرمهر دشمن من ندیدم در جهان چونک دلبر خشم...