غزل شمارهٔ ۱۹۳۳ – برخیز و صبوح را برنجان
برخیز و صبوح را برنجان ای روی تو آفتاب رخشان جانها که ز راه نو رسیدند بر مایده قدیم بنشان جانها که پرید دوش در خواب در عالم غیب شد پریشان هر جان به ولایتی و...
غزل شمارهٔ ۱۹۳۴ – از ما مرو ای چراغ روشن
از ما مرو ای چراغ روشن تا زنده شود هزار چون من تا بشکفد از درون هر خار صد نرگس و یاسمین و سوسن بر هر شاخی هزار میوه در هر گل تر هزار گلشن جان شب را تو چون...
غزل شمارهٔ ۱۹۲۱ – ای ساقی و دستگیر مستان
ای ساقی و دستگیر مستان دل را ز وفای مست مستان ای ساقی تشنگان مخمور بس تشنه شدند می پرستان از دست به دست می روان کن بر دست مگیر مکر و دستان سررشته نیستی به ما...
غزل شمارهٔ ۱۹۲۲ – ما شادتریم یا تو ای جان
ما شادتریم یا تو ای جان ما صافتریم یا دل کان در عشق خودیم جمله بیدل در روی خودیم مست و حیران ما مستتریم یا پیاله ما پاکتریم یا دل و جان در ما نگرید و در رخ...
غزل شمارهٔ ۱۹۲۳ – ای روی مه تو شاد خندان
ای روی مه تو شاد خندان آن روی همیشه باد خندان آن ماه ز هیچ کس نزادهست ور زانک بزاد زاد خندان ای یوسف یوسفان نشستی در مسند عدل و داد خندان آن در که همیشه بسته...
غزل شمارهٔ ۱۹۲۴ – ای روی تو نوبهار خندان
ای روی تو نوبهار خندان احسنت زهی نگار خندان می بینمت ای نگار در خلد بر شاخ درخت انار خندان یک لحظه جدا مباش از من ای یار نکوعذار خندان ای شهر جهان خراب بیتو...