غزل شمارهٔ ۱۹۱۶ – برآ بر بام و اکنون ماه نو بین
برآ بر بام و اکنون ماه نو بین درآ در باغ و اکنون سیب می چین از آن سیبی که بشکافد در روم رود بوی خوشش تا چین و ماچین برآ بر خرمن سیب و بکش پا ز سیب لعل کن فرش و...
غزل شمارهٔ ۱۹۱۷ – چو بربندند ناگاهت زنخدان
چو بربندند ناگاهت زنخدان همه کار جهان آن جا زنخ دان چو می برند شاخی را ز دو نیم بلرزد شاخ دیگر را دل از بیم که گفتت گرد چرخ چنبری گرد که قد همچو سروت چنبری کرد...
غزل شمارهٔ ۱۹۱۸ – فرود آ تو ز مرکب بار میبین
فرود آ تو ز مرکب بار میبین وجودت را تو پود و تار میبین هر آن گلزار کاندر هجر ماندهست سراسر جان او پرخار میبین چو جمله راههای وصل را بست رخان عاشقان را زار...
غزل شمارهٔ ۱۹۱۹ – عشق است بر آسمان پریدن
عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان را مر دیده خویش را بدیدن گفتم که دلا مبارکت باد...
غزل شمارهٔ ۱۹۲۰ – دیر آمدهای مرو شتابان
دیر آمدهای مرو شتابان ای رفتن تو چو رفتن جان دیر آمدن و شتاب رفتن آیین گل است در گلستان گفتی چونی چنانک ماهی افتاده میان ریگ سوزان چون باشد شهر شهریارا بی...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۵ – اگر تو عاشقی غم را رها کن
اگر تو عاشقی غم را رها کن عروسی بین و ماتم را رها کن تو دریا باش و کشتی را برانداز تو عالم باش و عالم را رها کن چو آدم توبه کن وارو به جنت چه و زندان آدم را...