غزل شمارهٔ ۱۹۱۲ – بیا ساقی می ما را بگردان
بیا ساقی می ما را بگردان بدان می این قضاها را بگردان قضا خواهی که از بالا بگردد شراب پاک بالا را بگردان زمینی خود که باشد با غبارش زمین و چرخ و دریا را بگردان...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۸ – ندا آمد به جان از چرخ پروین
ندا آمد به جان از چرخ پروین که بالا رو چو دردی پست منشین کسی اندر سفر چندین نماند جدا از شهر و از یاران پیشین ندای ارجعی آخر شنیدی از آن سلطان و شاهنشاه شیرین...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۹ – دل خون خواره را یک باره بستان
دل خون خواره را یک باره بستان ز غم صدپاره شد یک پاره بستان بکن جان مرا امروز چاره وگر نی جان از این بیچاره بستان همه شب دوش می گفتم خدایا که داد من از آن خون...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰ – بیا ای مونس جانهای مستان
بیا ای مونس جانهای مستان ببین اندیشه و سودای مستان بیا ای میر خوبان و برافروز ز شمع روی خود سیمای مستان نمیآیی سر از طاقی برون کن ببین این غلغل و غوغای مستان...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۱ – ز زخم دف کفم بدرید ای جان
ز زخم دف کفم بدرید ای جان چه بستی کیسه را دستی بجنبان گشادی کن بجنب آخر نه سنگی نه سنگی هم گشاید آب حیوان مروت را مگر سیلاب بردهست که پیدا نیست گرد او به...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۲ – چرا منکر شدی ای میر کوران
چرا منکر شدی ای میر کوران نمیگویم که مجنون را مشوران تو می گویی که بنما غیبیان را ستیران را چه نسبت با ستوران در این دریا چه کشتی و چه تخته در این بخشش چه...