غزل شمارهٔ ۱۹۰۳ – شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان که از پرده برون آیند خوبان چنین فرموده است خاقان که امسال شکر خواهم که باشد سخت ارزان زهی سال و زهی روز مبارک زهی خاقان زهی اقبال...
غزل شمارهٔ ۱۹۰۴ – کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
کجا خواهی ز چنگ ما پریدن کی داند دام قدرت را دریدن چو پایت نیست تا از ما گریزی بنه گردن رها کن سر کشیدن دوان شو سوی شیرینی چو غوره به باطن گر نمیدانی دویدن...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۱ – ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن
ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن وز نیک و بدت پاک بخواهیم بریدن هر چند شب غفلت و مستیت دراز است ما بر همه چون صبح بخواهیم دمیدن در پرده ناموس و دغل چند گریزی...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۲ – هر شب که بود قاعده سفره نهادن
هر شب که بود قاعده سفره نهادن ما را ز خیال تو بود روزه گشادن ای لطف تو را قاعده بر روزه گشایان مانند مسیحا ز فلک مایده دادن چون قوت دل از مطبخ سودای تو باشد...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۳ – صد گوش نوم باز شد از راز شنودن
صد گوش نوم باز شد از راز شنودن بی بوددهنده نتوان زادن و بودن استودن تو باد بهار آمد و من باغ خوش حامله می گردد اجزا ز ستودن بر همدگر افتادن مستان چه لطیف است...
غزل شمارهٔ ۱۸۹۴ – گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران
گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران این سلسله بگذار و کسی را بمشوران در کوچه کوران تو یکی روز گذشتی افتاد دو صد خارش در دیده کوران در خواب نمودی تو شبی قامت خود...