غزل شمارهٔ ۱۸۶۴ – در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان در عربده افتاده از...
غزل شمارهٔ ۱۸۶۵ – ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان
ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان نانی ده و صد بستانهاده چه به درویشان بشنو تو ز پیغامبر فرمود که سیم و زر از صدقه نشد کمتر هاده چه به درویشان یک دانه اگر...
غزل شمارهٔ ۱۸۶۶ – ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان
ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان هم سیم به یادم ده هم سیم و زرم بستان در عین زمستانی چون گرم کنی مرکب از گرمی میدانت برسوزد تابستان گر طفلک یک روزه شبهای تو...
غزل شمارهٔ ۱۸۶۷ – ای جانک من چونی یک بوسه به چند ای جان
ای جانک من چونی یک بوسه به چند ای جان یک تنگ شکر خواهم زان شکرقند ای جان ای جانک خندانم من خوی تو می دانم تو خوی شکر داری بالله که بخند ای جان من مرد خریدارم...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۸ – چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر چون خامان شود دل خصم جان من کند هجران سزای من...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۹ – منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین
منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین دلم پرنیش هجران است بهر نوش شمس الدین چو آتشهای عشق او ز عرش و فرش بگذشتهست در این آتش ندانم کرد من روپوش شمس الدین...