غزل شمارهٔ ۱۸۵۷ – توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین
توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین درون مدرسه حجره به پهلوی شهابالدین پیاده قاضیم میخوان درون محکمه قاصد و یا خود داعی سلطان دعاها را کنم آمین بدین حیله...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۶ – مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین
مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین به هر بیتی یکی بوسه بده پهلوی من بنشین زهی بوسه زهی بوسه زهی حلوا و سنبوسه برآرد شیر از سنگی که عاجز گشت از او میتین تو...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۳ – چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من از آن شادی بیاید جان نهان افتد به پای من وگر روزی در آن خدمت کنم تقصیر ناگاهان شود جان خصم جان من کند این دل سزای من...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۴ – چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون
چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون خرابات قدیم است آن و تو نو آمده اکنون نباشد مرغ خودبین را به باغ بیخودان پروا نشد مجنون آن لیلی به جز لیلی صد مجنون...
غزل شمارهٔ ۱۸۵۵ – چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون دلم را دوزخی سازد دو چشمم را کند جیحون چه دانستم که سیلابی مرا ناگاه برباید چو کشتیام دراندازد میان قُلْزُم پرخون...
غزل شمارهٔ ۱۸۴۷ – خرامان میروی در دل، چراغافروز جان و تن
خرامان میروی در دل، چراغافروز جان و تن زهی چشموچراغ دل، زهی چشمم به تو روشن زهی دریای پر گوهر، زهی افلاک پر اختر زهی صحرای پر عبهر، زهی بستان پر سوسن ز تو...