غزل شمارهٔ ۱۸۴۶ – حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن
حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن می چون ارغوان هشتن ز بانگ ارغنون رفتن برون زرق است یا استم هزاران بار دیدستم از این پس ابلهی باشد برای آزمون رفتن...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۳ – آمدهام به عذر تو ای طرب و قرار جان
آمدهام به عذر تو ای طرب و قرار جان عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان نیست به جز رضای تو قفل گشای عقل و دل نیست به جز هوای تو قبله و افتخار جان سوخته شد ز هجر...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۴ – عید نمای عید را ای تو هلال عید من
عید نمای عید را ای تو هلال عید من گوش بمال ماه را ای مه ناپدید من بود من و فنای من خشم من و رضای من صدق من و ریای من قفل من و کلید من اصل من و سرشت من مسجد من...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۵ – گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من
گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من ای دم تو ندیم من ای رخ تو بهار من هین که خروس بانگ زد بوی صبوح می دهد بر کف همچو بحر نه بلبله عقار من گریه به باده خنده کن مرده...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۶ – باز بهار می کشد زندگی از بهار من
باز بهار می کشد زندگی از بهار من مجلس و بزم می نهد تا شکند خمار من من دل پردلان بدم قوت صابران بدم برد هوای دلبری هم دل و هم قرار من تند نمود عشق او تیز شدم ز...
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷ – یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
یا رب من بدانمیچیست مراد یار من بسته ره گریز من برده دل و قرار من یا رب من بدانمیتا به کجام می کشد بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من یا رب من بدانمیسنگ دلی...