غزل شمارهٔ ۱۸۳۲ – مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن کز طرفی صدای خوش دررسدی ز ناگهان خوی شدهست گوش را گوش ترانه نوش را کو شنود سماع خوش هم ز زمین هم آسمان فرع سماع آسمان هست...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰ – هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین صبر تو کو ای صابر ای همه صبر و تمکین ما دو سه کس نو مرده منتظر آن پرده زنده شویم از تلقین بازرهیم از تکفین هی به سلف نفخی...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۱ – آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن آینه صبوح را ترجمه شبانه کن ای پدر نشاط نو بر رگ جان ما برو جام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کن ای خردم شکار تو تیر زدن شعار...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۲ – ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من جور مکن که بشنود شاد شود حسود من بیش مکن تو دود را شاد مکن حسود را وه که چه شاد می شود از تلف وجود من تلخ مکن امید من ای شکر...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۳ – سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من
سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من سیر و ملول شد ز من خنب و سقا و مشک او تشنهتر است هر زمان ماهی آب خواه من درشکنید کوزه...
غزل شمارهٔ ۱۸۲۴ – سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم گرچه درون آتشم چونک تو سایه افکنی بر سرم ای همای من چونک کند شکرفشان عشق...