غزل شمارهٔ ۱۷۹۵ – هین دف بزن هین کف بزن کاقبال خواهی یافتن
هین دف بزن هین کف بزن کاقبال خواهی یافتن مردانه باش و غم مخور ای غمگسار مرد و زن قوت بده قوت ستان ای خواجه بازارگان صرفه مکن صرفه مکن در سود مطلق گام زن گر آب...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۵ – بیا بیا دلدار من دلدار من
بیا بیا دلدار من دلدار من درآ درآ در کار من در کار من تویی تویی گلزار من گلزار من بگو بگو اسرار من اسرار من *** بیا بیا درویش من درویش من مرو مرو از پیش من از...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۶ – دزدیده چون جان میروی اندر میانِ جانِ من
دزدیده چون جان میروی اندر میانِ جانِ من سروِ خرامانِ منی ای رونقِ بستانِ من چون میروی بیمن مرو ای جانِ جان بیتن مرو وز چشم من بیرون مشو ای شعلهیِ تابانِ...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۷ – گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون
گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون بنوشت توقیعت خدا کاخرون السابقون زرین شده طغرای او ز انا فتحناهای او سر کرده صورتهای او از بحر جان آبگون آدم دگربار آمده...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۸ – تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون
تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون نک کش کشانت می برند انا الیه راجعون تا کی زنی بر خانهها تو قفل با دندانهها تا چند چینی دانهها، دام اجل کردت زبون شد...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۹ – ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان در گوش جانم میرسد طبل رحیل از آسمان نک ساربان برخاسته قطّارها آراسته از ما حلالی خواسته چه خفتهاید ای کاروان این...