غزل شمارهٔ ۱۷۸۲ – ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم
ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم تظنون ان الحق فیما عذلتم و ما ضاء ذاک البدر الا لاهله و غادرکم انواره فضللتم فما مل من ذاق الصبابه و الهوی و انکم ما ذقتم فمللتم و...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۳ – فان وفق الله الکریم وصالکم
فان وفق الله الکریم وصالکم و عاین روحی حسنکم و جمالکم تصدقت بالروح العزیز لشکرها فبالله ارحموا ذلی و عشقی فما لکم الی کم اقاسی هجرکم و فراقکم الی کم اؤانس...
غزل شمارهٔ ۱۷۸۴ – علی اهل نجد الثنا و سلام
علی اهل نجد الثنا و سلام و عیشتنا فی غیرهم لحرام فضیلته للفاضلین بصیره ملاحته للعاشقین قوام بصیره اهل الله منه مکحل و عشره اهل الحق فیه مدام ایا ساکنیها من...
غزل شمارهٔ ۱۷۷۰ – آمد سرمست سحر دلبرم
آمد سرمست سحر دلبرم بیخود و بنشست به مجلس برم گرم شد و عربده آغاز کرد گفت که تو نقشی و من آزرم تو به دو پر می پری و من به صد تو ز دو کس من ز دو صد خوشترم گرچه...
غزل شمارهٔ ۱۷۷۱ – شد ز غمت خانهٔ سودا دلم
شد ز غمت خانهٔ سودا دلم در طلبت رفت به هر جا دلم در طلب زهرهْ رُخِ ماه رو مینگرد جانب بالا دلم فرش غمش گشتم و آخر ز بخت رفت بر این سقف مصفا دلم آه که امروز...
غزل شمارهٔ ۱۷۷۲ – چند گهی فاتحه خوانت کنم
چند گهی فاتحه خوانت کنم از پس آن شاه جهانت کنم پیر شدی در غم ما باک نیست پیر بیا تا که جوانت کنم هیچ غم جان مخور ار جان برفت بگلر لشکرگه جانت کنم آنچ محال است...