غزل شمارهٔ ۱۷۴۳ – اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم
اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم ز بیضه سر کن و بنگر که ما کیان داریم به آفتاب حقایق به هر سحر گوییم تو جمله جانی و ما از تو نیم جان داریم گر از صفات تو...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۴ – بیار مطرب بر ما کریم باش کریم
بیار مطرب بر ما کریم باش کریم به کوی خسته دلانی رحیم باش رحیم دلم چو آتش چون در دمی شود زنده چو دل مباش مسافر مقیم باش مقیم بیامد آتش و بر راه عاشقان بنشست که...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۵ – فضول گشتهام امروز جنگ میجویم
فضول گشتهام امروز جنگ میجویم منوش نکته مستان که یاوه میگویم تنا بسوز چو هیزم که از تو سیر شدم دلا برو تو ز پیشم تو را نمیجویم لگن نهاد خیالش به چشمه چشمم...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۶ – بر آن شدهست دلم کآتشی بگیرانم
بر آن شدهست دلم کآتشی بگیرانم که هر کی او نمرد پیش تو بمیرانم کمان عشق بدرم که تا بداند عقل که بینظیرم و سلطان بینظیرانم که رفت در نظر تو که بینظیر نشد...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۷ – اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم
اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم میان حلقه عشاق ذوفنون باشم منم به عشق سلیمان زبان من آصف چرا ببسته هر داروی فسون باشم خلیل وار نپیچم سر خود از کعبه مقیم کعبه...
غزل شمارهٔ ۱۷۴۸ – می گریزد از ما و ما قوامش داریم
می گریزد از ما و ما قوامش داریم زن زنانش آریم کش کشانش آریم می دود آن زیبا بر گل و سوسنها گو بیا ما را بین ما از آن گلزاریم می کند دلداری وان همه طراری حق آن...